سردبير محترم مجله معرفت، با اهداى سلام و تحيت،در شماره26 مجله، مقالهاى با عنوان «بررسى ديدگاه علامه طباطبائى; درباره رابطه دادههاى فلسفى با تعاليم وحيانى» آمده بود كه نويسنده محترم در بيان برخى از مطالبى كه به مرحوم علامه; نسبت دادهاند، دقت لازم به كار نبسته و از همه نوشتههاى به جاى مانده از ايشان در رابطه با راههاى تفسير قرآن بهره نبردهاند و در نتيجه، ديدگاهى ناصواب به ايشان منتسب شده است. در اينجا، ضمن تشكر از محقق محترم، كه موضوع ياد شده را مطرح نمودهاند، براى رفع پارهاى ابهامها و روشن شدن ديدگاه علامه; نكاتى يادآورى مىگردد:
- در ابتداى مقاله آمده است: «با استفاده او از اين شيوه [عقلانى] در تفسير قرآن و تفسير خاص وى در مورد آيه ويژهاى در ارتباط با اهميت منطق، مىتوان روشن ساخت كه علامه طباطبايى; تاكيد خاصى بر نقش فلسفه، منطق و استدلالات عقلانى در تفسير وحى دارد.»
در جاى ديگرى مرقوم داشتهاند: «با دقت در تفسير الميزان، در مورد برخى از مفاهيم قرآنى، مىتوان دريافت كه وى روش عقلى را در زمينه فهم وحى ترجيح مىدهد. به عنوان مثال، به تفسير ايشان از واژه «صراط مستقيم» ( راه راست) اشاره مىنماييم... با اشاره به صراط مستقيم، ايشان مىگويند: روش صحيح انديشيدن و راه صحيح همان علم منطق است كه راه تشخيص قضاياى منسجم از ميان قضاياى بديهى و روش را شرح مىدهد.»
بنابراين، نويسنده مدعىاند كه علامه; نه تنها تاكيد خاصى بر نقش فلسفه و استدلالات عقلانى در تفسير وحى دارند، بلكه روش عقلى را در زمينه فهم وحى ترجيح مىدهند.
- مرحوم علامه; در چند مورد شيوه تفسيرى خود را بيان كردهاند:
در رساله الانسان بعد الدنيا، شيوه تفسيرى خود را آيه به آيه (قرآن به قرآن) معرفى كرده و پس از توضيحى اندك درباره آن، اعتراف مىكنند كه مفسران گذشته به اين شيوه توجهى نداشته و به اين سبب، ميراثى در اين زمينه براى ما به جاى نگذاردهاند و كسى كه در پى آن باشد مانند رزمندهاى است كه بىسلاح به ميدان مبارزه مىرود (1) . در كتاب قرآن در اسلام نوشتهاند: «تفسير واقعى قرآن تفسيرى است كه از تدبر در آيات و استمداد در آيه به آيات مربوطه ديگر به دست مىآيد.» ايشان معتقد است كه تفسير با مقدمات علمى و غير علمى قابل اعتماد نيست و در حقيقت، از قبيل تفسير به راى است، مگر در جايى كه با تفسير قرآن به قرآن توافق كند. (2)
در كتاب شيعه در اسلام آمده است: «... در درك معانى آنها، روش اهلبيت: را بايد اتخاذ نمود و هر آيه قرآنى را با آيات ديگر قرآنى توضيح داده و تفسير كرد، نه به راى و نظر خود...» سپس مثالى ساده براى اين روش بيان كردهاند: «خداى تعالى در قصه عذاب قوم لوط، در جايى مىفرمايد: "بر ايشان باران بد بارانيديم" (شعراء:127) و در جاى ديگر، اين كلمه را به كلمهاى ديگر تبديل كرده، مىفرمايد: "بر ايشان سنگ بارانيديم" (حجر: 74) و از انضمام آيه دوم به آيه اول، روشن مىشود كه مراد از باران بد، سنگهاى آسمانى است.» و در پايان افزودهاند: «كسى كه با نظر كنجكاوى در احاديث اهلبيت و در رواياتى كه از مفسرين صحابه و تابعين در دست است، رسيدگى نمايد، ترديد نمىكند كه روش تفسير قرآن به قرآن تنها روش ائمه اهلبيت: مىباشد.» (3)
مرحوم علامه در مقدمه تفسير قيم الميزان، به شيوه بحث فلسفى براى كشف مدلولهاى آيههاى قرآن اشاره مىكنند و آن را مورد رضايت و پسند قرآن نمىدانند، سپس فرمودهاند: «طريق مستقيم و راه هموارى كه معلمان قرآن: در تفسير قرآن پيمودهاند آن است كه از خود قرآن كمك بگيريم.» (4) در جاى ديگرى از همين مقدمه، فرمودهاند: «پژوهشگرى كه در اين كتاب جستوجو مىكند موردى نخواهد يافت كه با كمك دليلى نظرى، عقلى يا فرضيهاى علمى، آيهاى تفسير شده باشد.» (5)
با نگاهى گذرا به آنچه ياد شد، روشن مىشود كه مرحوم علامه به هيچ روى، تاكيدى ويژه بر نقش فلسفه و استدلالات عقلانى در تفسير وحى ندارد، چه رسد به اينكه اين شيوه را بر ديگر شيوهها ترجيح دهد.
- در مقام علم نيز مرحوم علامه به روش تفسيرى «قرآن به قرآن» تا جايى كه امكان داشته پاىبند بودهاند و البته جاى پژوهش و بررسى باقى است. (6)
- مثالى كه نويسنده از الميزان ياد كردهاند قابل تامل است. براى آگاهى يافتن از ديدگاه تفسيرى مفسران، بايد گفتههاى آنان را در ذيل آيهاى كه از آن تفسير مىكنند جستوجو كرد. به اين ترتيب، خوب بود براى بررسى نظريه علامه; درباره «صراط مستقيم» به بحث تفسيرى ايشان در جلد اول الميزان مراجعه مىشد تا روشن شود كه وى در تفسير «اهدنا الصراط المستقيم» (حمد:6)، از دهها آيه ديگر (قريب 40 آيه) كمك گرفتهاند. خلطى كه در اين بحث رخ داده آن است كه بحثهاى مرحوم علامه در اهميت فكر و نقش آن در زندگى آدمى و ستايش علم منطق و پاسخ به شبهههايى را كه درباره آن مطرح گرديده، به حساب نقش فلسفه و منطق در تفسير وحى گذارده شده و اين اجتهادى است در برابر بيانهاى روشنى كه علامه; در آن ساحت، تفسير قرآن را از استدلالهاى فلسفى مبرا مىداند و فيلسوفان را از تطبيق آيههاى قرآنى بر دادههاى فلسفى بر حذر مىدارد، همانگونه كه محدثان و عارفان را از يكسونگرى و تحميل نظريه ويژه خود بر قرآن باز مىدارد. (7) واگر اين جمله «فلسفه علمى است كه ما را در درك عميق وحى يارى مىدهد» از مرحوم علامه باشد (كه جاى ترديد است و در كتاب شيعه در اسلام يافت نشد) بدان معناست كه سر و كار داشتن با برهانهاى فلسفى ورزيدگى فكرى براى فرد به همراه دارد و زمينه فهم دقيق و عميق را از مسير صحيح به ارمغان مىآورد - مانند آنكه به دانشپژوهان فلسفه سفارش مىكنند تا مباحث رياضى را در حد مطلوب بياموزند - اين بدان معناست كه رياضى در كشف برهانهاى فلسفى دخالت داده شود، بلكه به اين هدف است كه ذهن فيلسوف را ورزيده كند.
1 - سيد محمد حسين طباطبائى، رسائل التوحيديه، قم، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، 1365، ص203.
2- همو، قرآن در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، ص 61.
3 - همو، شيعه در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، 1375، ص 80 و 81.
4- همو، الميزان، چاپ بيروت، ج 1، ص 12.
5 - همان.
6 - براى آگاهى بيشتر، ر. ك. به: خضير جعفر، تفسير القرآن بالقرآن عندالعلامة الطباطبائى / على الاوسى، الطباطبائى و منهجه فى الميزان
7 -بنگريد به: مقدمه الميزان